سینا صالحی زاده
برونریز ذهنی و میعانات عینی یک عدد “سینا”
دایره
/0 دیدگاه /در سیاهه های سفیددایره
مطابق نوشته های پیشین این نوشته هم بدون دخل و تصرف نقل میشود…
انسانها در دایره زندگی میکنند. دایرهها قوی ترین حصارها هستند… هنگامی که میخواهند کسی را اعدام کنند با طناب، کسی را دستبند بزنند با فلز. مهم نیست جنس چه باشد، مهم شکلش است. این است قائدهی دایرهها…
ما در عصر ارتباطات در دایرههایی کم و بیش مثل هم هستیم؛ گاه بزرگتر و گاهی کوچکتر ولی کلیت یکسان است. غالبا دایرهها را افراد دیگری برایمان میکشند. از این دایرهها هیچجا پیدا نیست و هر کس فکر میکند که تنها طرز دید درست اوست. همه باید مثل او فکر کنند و خلاصه آنها دانای کل هستند. همه اینگونهاند…
دایرهها تمام زندگی ما هستند خطوطِ فکریِ ثابتِ تکرار شونده؛ در بعضی زمینهها کمرنگ، در بعضی پررنگ، بعضی کوچک یا بالعکس…
این زندگیِ دایرهوار است که دید ما را نسبت به هر اتفاقی تک بعدی میکند. بسیاری از مخالفت ورزیدنها، افراطها و تفریطها و توهمهای ما به خاطر همین دایرههاست…
باید بیاموزیم که هم دو به علاوهی سه جوابش پنج میشود و هم چهار به علاوهی یک. برای هر چیز که در آن انسانی دخیل است جواب واحد معنا ندارد. یک چیز در عین حال نه سیاهِ سیاه است و نه سپیدِ سپید. این دایرهها در آخر منجر میشودند به * بت *…
از زندگی خود بیرون بیاییم، با زندگی کردن بهجای دیگران، با دلسوزی و محبت و ایثار …
زندگی کردن به جای دیگران به این معنی نیست که برای آنها تصمیم بگیریم. برای اینکه بجای آنها در ذهنمان تصمیم بگیریم، خود را در موقعیتشان قرار دهیم و…
کتاب بخوانید، تاریخ را ورق بزنید؛ خلاصه اینکه درس بگیرید…
(برداشتی آزاد از سخنرانی الیف شافاک در TED)
عکس از آن روزهاست.
کلانتر
عجب غلط املایی بدی! علی القاعده، قاعده درست است… شما ببخشید. سخنرانی شافاک را یادم نمی آید، چه برسد به اینکه برداشت از آن سخنرانی را از کجایش در آورده باشم. از شافاک کتابش را یادم می آید که وقتی کلاس دهم بودم در راه خانه (ترکیبی از انتظار، اتوبوس و پیاده روی) ملت عشق را گوش میکردم. کتاب صوتی اش را از طاقچه خریده بودم و در راه گوشش میدادم. اگر اشتباه نکنم 24 ساعت بود، آن زمان یا هنوز قابلیت افزایش سرعت را اضافه نکرده بود یا من نمیدانستم چنین قابلیتی را دارد. به هر حال 24 ساعت گوشش دادم، فکر کنم حدودا دو ماه شد. اولش خوب بود، میانه اش زیبا شده بود و انتهایش به شدت برایم نچسب بود. فانتزی بود، حال و هوای تینیجر های آمریکایی را داشت تا داستان دو آدم حدودا 40 ساله. در هر صورت 24 ساعت گوش ما رفیق قلم شافاک بود.
حرف متن دایره تقریبا مشخص است، میگوید دایره ها (حصار هایی که دیگران کشیده اند) زندگی را غیر واقعی میکنند. دایره ها را بشکن… میگوید زندگی انسان جواب واحد ندارد. مرا یاد درس تفکر سیستمی در متمم می اندازد، در یکی از ریز درس هایش به نقل از راسل اکاف میگوید:
وقتی تحلیلگری در یک جامعه، معتقد است برای یکی از مشکلات اجتماعی، یک دلیل اصلی وجود دارد، قبل از شنیدن حرفهای او، میدانم که با تحلیلی سطحی و نادرست مواجه خواهم بود.
راسل اکاف
تجربه ام از متمم را حتما در پستی مینویسم. زمانش احتمالا میشود بعد از اینکه این سری از سیاهه های سفید تمام شد.
چهارچوب زندگی
/0 دیدگاه /در سیاهه های سفیددو نوشته قبلی ام را به گمانم میتوانستید در رسانه های دیگری هم ببینید. این نوشته ام را جایی منتشر نکرده ام ولی متن همان متنِ چند سال پیش است، بدون هیچ دخل و تصرفی...
نمیخواهم در مورد هدف صحبت بکنم. این روزها هر کجا که سرک بکشی در مورد هدف و برنامهریزی صحبت میکنند(البته که هیچ جای نقدی بر این قضیه نیست)؛ ولی عجیب است که این روزها هیچ درمورد چهارچوب نمیگویند. این چهارچوب ها هستند که به زندگی ما معنا میبخشند و برای دیگران حدود تعیین میکنند؛ البته که الآن دیگر هیچ حدی برای هیچ کسی تعیین نشده است…
حد چهارچوب هر شخص که به آن خط قرمز هم میگوییم مثل یک سیم خاردار یا چیزی مثل همینهاست. هم تو را محصور میکند و هم دیگران را مقید به حد تو ؛ نا گفته نماند که الآن دیگر از سیم خاردار و خط قرمز که سهل است، از دیوار ده متری هم رد میشوند و سرک میکشند. این محدود به حدود شدن به این معنا نیست که دایره (+) دور خودت بکشی و در دیدگاه یکطرفهی خودت فرو بروی بلکه یعنی همان کادو کردن؛ محافظت از ارزش…
هرچه میتوانی دیوارت را بلندتر و بلندتر بگیر. دیوارت را شیشهای بساز تا دیگران را خوب ببینی؛ از این شیشههایی که فقط از درون به بیرون میشود دیدشان…
بین تعیین چهارچوب و دایره کشی مرز کمی است اما توفیرش بسیار است…
چهارچوب زندگیات را در ذهن داشته باش و به دیگران چیزی نگو… (بگذار در حین دویدن به سویت محکم به شیشه بخورند)
پ.ن: شیشهات را تند تند تمیز کن، دیگران را تماشا …
+ توضیحات در مورد دایره در عنوان بعد…
کلانتر
عجیب است در آن روز ها که این متن را مینوشتم چرا چشمم علاوه بر کسانی که آموزش هدف گذاری و برنامه ریزی میدادند به “مدرسین باور سازی” نخورده بود. آدم باید در زندگی اش چهارچوب داشته باشد! این چهارچوب است که از زندگی هر کسی در برابر هر چیز و کس دیگری محافظت میکند. آنهایی که از دیوارهای مردم بالا میروند -خواسته یا ناخواسته- مخربند. دیوار هایت را بلند بگیر تا حتی الامکان کسی نتواند بیاید به قلمروی تو. اگر چهارچوبی را دور خودت بکشی همانطور که در متن هم گفتم احتمالا نسبت به موقعی که هیچ چیز دور و برت نیست محدودتر میشوی. این محدودیت را باید کنترل کرد، نه خیلی تنگ باشد که خفه بشوی و نه خیلی گشاد که به خودت بیایی و ببینی چهارچوبت با بغل دستی ات یکی شده است… زیاده روی چیز خوبی نیست، هیچ جا (با تقریب خوبی) چیز خوبی نیست. این هم از همان چیز هایی است که همه میدانیم ولی به مصداق که میرسد یا فراموش میکنیم یا توجیه.
القصه که چهارچوب چیز خوبی است.
تب و بت
/0 دیدگاه /در سیاهه های سفیداین متن همان روز هاست بدون دخل و تصرف. همه چیز آنگاه شروع میشود که ماهیت پایان مییابد. درک ماهیت را می بازد و چشم سویش را، و امان از رنگ… اگر خاکستریای در بوق و کرنا بشود و مدام تکرار بشود خیلی سریع یا به سیاه تبدیل میشود یا به سفید. تکرار باعث میشود […]
کاغذِ کادو
/0 دیدگاه /در سیاهه های سفیدهمان متن سال های قبل را بی دخل و تصرف اینجا مینویسم. در مراسم های رسمی و غیررسمی، مفصل یا معمولی اگر قرار باشد کادویی بین افراد رد و بدل شود برای آن بسته بندیای تدارک میبینند. این بستهبندی نشاندهندهی پوششی است در برابر یک ارزش. ولی واقعا هدف از بستهبندی یک کادو چیست؟ از […]
آدمِ آهنی
/0 دیدگاه /در سیاهه های سفیدهمان متن سال های قبل را بی دخل و تصرف اینجا مینویسم. انسان آهن است. از آهن خوب و بد سر میزند، از آدمی هم. از آهن انتظار میرود ازآدمی هم. از آهن آهنی خواهند و از انسان انسانی. با تفاوتی فاحش که الآن نقشی کوتاه در رول زندگی ما بازی میکند؛ اختیار. در دنیای […]
اولین نوشته ام در اینجا
/0 دیدگاه /در categoryسلام تا به حال چند سایت را بالا آورده ام ولی هیچ کدامشان برای خودم نبوده. همیشه صاحب سایت به من میگفته درباره چی بنویسم، چگونه طراحی بکنم و… اینبار اما اینجا برای خودم است. برای خود خود من. هر چیز که بخواهم را احتمالا در اینجا خواهم نوشت. به دور از مقتضیات شبکه های […]