سینا صالحی زاده
برونریز ذهنی و میعانات عینی یک عدد “سینا”
پسر، موش کور، روباره و اسب!
/0 دیدگاه /در خواندنی، شنیدنیحدوداٌ سی دقیقه بود. با خواهرم در تلویزیون دیدیم و بنا بر مقتضیات خواهرِ هفت سالهام، دوبله! احتمالا این دوبله دیدن اثر قابل توجهی در چیزی که الان مینویسم خواهد داشت ولی به هر حال برداشتی بود که از فیلم کردهام. این روزها فضای اینستاگرام – علی رغم فیلترینگ جانانه – پر است از تکه […]
معرفی کتاب استراتژی توسعه ایران (قسمت 3)
/0 دیدگاه /در categoryاین قسمت سوم معرفی کتاب استراتژی توسعه ایران است. حقیقتا از حوصله خودم هم دیگر خارج شده است! نمیدانم بتوانم نتیجه گیری علت عقب ماندگی ایران را بنویسم یا نه. ولی چیزی که واضح است این است که به نظرم حوصله شما به بخش بعدی یعنی راهکار ها نمیرسد. اگر علاقه مند به پیگیری این […]
معرفی کتابِ استراتژی توسعه ایران (قسمت 2)
/0 دیدگاه /در خواندنی، شنیدنیاگر قسمت اول معرفی کتاب استراتژی توسعه ایران اثر دکتر مجتبی لشکر بلوکی را مطالعه نکردهاید؛ پیشنهاد میکنم ابتدا به سراغ قسمت اول رفته و آن را بررسی کنید. (لینک قسمت اول) در قسمت قبل به معرفی اجمالی کتاب پرداختم. در این قسمت قصد دارم تا نظر 3 صاحب نظر باقی دیگر را شرح بدهم. […]
معرفی کتاب استراتژی توسعه ایران (قسمت اول)
/0 دیدگاه /در خواندنی، شنیدنیدر این نوشته به معرفی کتاب استراتژی توسعه ایران، اثر مجتبی لشکر بلوکی خواهیم پرداخت. این معرفی در چند قسمت منتشر خواهد شد.
وسطبازی
/0 دیدگاه /در روزنویسدارد به دو ماه میرسد. همه چیز نسبت به دو ماه قبل فرق میکند. اینکه چه چیزهایی فرق کرده است یا اینکه اصلا چه شده است را میدانیم. من اینجا خیلی نمیتوانم مشهود بنویسم. نمایه کردن وبسایت به مراتب راحتتر از صفحههای مجازی است. من در اين مدت زياد نوشتهام و بازنشر کردهام. اگر خواننده […]
تئودن در خط مقدم
/0 دیدگاه /در روزنویسهفته قبل سهگانه ارباب حلقه ها را دوباره دیدم. در داستان عصر سوم که فیلم نیز روایتگر آن است؛ تئودن پادشاه قسمتی از سرزمین میانه است. به عبارت دیگر پادشاه انسان های ساکن منطقه روحان است. جدا از روند صعودی و نزولی شخصیت تئودن ماجرای دیگری ذهنم را مشغول خود کرد. تئودن، پادشاه روحان در […]
چرک نویس 26 شهریور الی …
/0 دیدگاه /در روزنویسامروز که داریم این متن را مینویسم عصرگاهِ 26 شهریور ماه سال 1401 هجری شمسی است. امروز مصادف شده است با اربعین حسینی، 20 صفر 1444. نمیدانم نوشتنش تا کی طول بکشد و اصلا چیز منسجمی از آب در میآید یا نه. امروز 2 مهر است. دارم دستی میکشم بر آنچه تا کنون نوشته ام. […]
فیلمِ پسر دلفینی، انیماتوری که فقط انیماتور است…
/0 دیدگاه /در روزنویسپسر دلفینی / خاستگاه دیروز سه شنبه 22 شهریور ماه 1401 بود. خواهرم را به سینما بردم تا “پسر دلفینی” را ببیند. کارتونی که این روز ها تبلیغش را همه جا میشود دید. از بیلبور های شهرداری گرفته تا تبلیغ های صدا و سیما. پسر دلفینی با یک پروموشن پر سر و صدا همه نگاه […]
ک[ا]میابی
/0 دیدگاه /در روزنویسمن اصولی را در زندگیام دارم. شاید بهتر است از واژه “فعلا” در این بین هم استفاده بکنم. اصول تغییر میکنند. اما ما با اصول زندگی میکنیم، از برخی جواب میگیریم و برخی را در میانه رها میکنیم.
امروز میخواهم در خصوص یکی از اصول زندگیام صحبت بکنم.
ک[ا]ميابی
به گمانم از پوریا بختیاری در صفحه اش خواندم که زمانی آلومینیوم از طلا گرانتر شده بود. این مضوع برایم بسیار جالب بود چون آلومینیوم یکی از فراوان ترین فلزات موجود در پوسته کره زمین است. در قرن 19 میلادی، قبل از اینکه فرایند هال متولد بشود، قیمت آلومینیوم نه به سبب کمیابی در طبیعت بلکه به سبب سخت بودن جداسازی و خالص سازی آن در نزد مردم کمیاب بود! به همین جهت انگشتر هایی از جنس آلومینیوم رواج پیدا کرده بود و… اما پس از ابداع روش هال این فرایند سرعت پیدا کرد و این کمیابی از بین رفت. قیمت آلومینیوم سقوط آزاد کرد و آلومینیوم رایج شد…
کامیابی ما به عنوان یک انسان -اگر نخواهیم کار را پیچیده بکنیم- بسته به تعریف هر کس متغیر است. اما برای رسیدن به این کامیابی (از هر نوعش که باشد) باید ابتدا از دروازه “ارزشگذاری” عبور کرد. ارزش گذاری ما نه از جنس قیمت به معنای پول، بلکه از جنس بهایی است که افراد حاضرند برای ما بپردازند. اینکه کسی حاضر باشد به حرف شما گوش بدهد، با شما وقت بگذراند، به شما احترام بگذارد و…
انسان هیچگاه بدون دلیل برای چیزی بها نمیپردازد (حتی اگر حواسش نباشد!). همه چیز در زندگی یک داد و ستد است. البته این بده بستان ماجرایش کمی فرق دارد. یعنی لزوما کندن بیشتر باعث موفقیت بیشتر شما نمیشود. زندگی یک بده بستانِ پویا است… شاید بعدا در خصوصش نوشتم، اگر دوست داشتید کتاب “بده بستان” آدام گرنت را بخوانید…
خودتان را تمام نکنید. اگر داشته هایتان مدام در حال نشت باشند، شما تمام میشوید… داشته های شما آن اطلاعاتی نیستند که امروز آن را خواندید، یا از پادکستِ فلان آن را آموختید یا هر چیز دیگری. داشته های شما آن بذرهایی هستند که در ذهن و فکر شما حسابی خیس خورده اند… مثالم جالب نیست ولی داشته های شما چیزی شبیه به سیر ترشی است!
باید تعادلی بین آهنگ خروج و نشست (نه ورود) مطالب جدید (نگرش، دانش، بینش، رفتار، ویژگی و…) برقرار کنیم. بهترین معلم هم وقتی هر روز هفته، نه برای یکسال بلکه برای دو سال خودش را ارائه بدهد، تمام میشود.
حتی اگر کامیابیتان را انتقال دانش بدانید، باز هم نباید خودتان را تمام کنید. اگر کسی در برابر فردی تمام بشود، اعتبار مطالب قبلی هم خالی میشود… این ماجرا را تعمیم بدهید به دوستی، در دوستی هیچوقت زیاد از حد پیش هم نباشید، زیرا ویژگی هایتان تمام میشوند… تمام شدن از این باب که دیگر آنقدر تکرار میشوند که انگار از اول وجود نداشته اند. مغز شما سازش می یابد، حتی با ویژگی های فردی که دوستش دارید.
کمیابی نه تنها باعث بی اعتباری هر چیز جدیدی میشود، بلکه احتمالا باعث تخریب ساخته های قبلی هم خواهند شد.
ارزش گذاری
برگردیم به ارزش گذاری. از قرار معلوم این مفهوم یکی از مفاهیم مهم در اقتصاد است. فرض بگیرید بهای چیزی کمتر از آن چیزی باشد که افراد حاضرند برای آن بپردازند؛ این “چیز” ارزنده است… و برعکسش، این چیز باد شده است… آدم های ارزنده و بادشده در زندگی فراوانند. براورد ها و تخمین های ما معمولاً کم اشتباه نیستند… ولی چیزی که مهم است این است که بالاخره تعادل به بها بر میگردد… سعی کنید در ارزش گذاری خودتان جوری عمل کنید که بین چیزی که هستید و چیزی که فکر میکنند هستید، خیلی فاصله نگیرید. حتی اگر توانستید کمی در محدوده ارزندگی باشید. این ارزندگی با کمیابی به دست می آید…
این کمیابی و کامیابی را زده ام بر سر در مغزم، تا هر از گاهی که گذرم آنطرفها افتاد؛ نگاهم به آن بخورد…
معاونیان، کریمی و نذری
/2 دیدگاه /در روزنویسبگذارید از اینجا آغاز بکنم. من تا به حال پا منبری کسی نبوده ام ولی به قطع اگر از من لیستی از سخنرانان مذهبی میخواستید؛ آقای معاونیان در 5 تای اول جای داشت. علی کریمی را آنگونه که باید و شاید نمیشناسم، میانه خاصی با فوتبال ندارم، صرفاً صفحه مجازی اش را گاهی برانداز میکنم و اخبارش اگر سر و صدا کند به گوش میخورد.
در خصوص امام حسین اما موضع مشخصی دارم. من الآن یک آدم معتقد هستم. در مقام دفاع یا هر چیز دیگری هم نیستم. صرفا خواستم موضعم را مشخص کرده باشم.
این جنجال پیش آمده چند فریم دارد. این فریم ها کنار یکدیگر معنی پیدا میکنند و مانند هر شکل منسجم دیگری، قطعات پازل باید در جای خود و در کنار هم قرار بگیرند تا تصویر معنا داری بسازند.
فریمِ صفرِ علی کریمی
علی کریمی را بواسطه فوتبال زیبایی که بازی میکرد و جادوگر بودنش، فعالیت های دیگرش مثلا در انتخابات فدراسیون و آن رای نیاوردن جنجالی اش و کاریزمای خاصش، دوست داریم. سن من خیلی یاری نمیکند ولی با همین یاری نکردن هم نگاه مثبت مردم به علی کریمی و وجهه مثبت او در ذهن مردم را میبینم. استوری های علی کریمی گاهی اعتراضی و غیر مستقیم است. حرفش را میزند لحن گفتارش هم بعضاً جالب نیست؛ موج هیجان به شدت در نوشته هایش مشهود است؛ او فقط میخواهد اعتراضش را بگوید. اعتراضات به هر جایی که به نظرش نامعقول بیایید که گاهی با چاشنی شیطنت هم همراه است. علی القاعده چند مورد از این حرف ها هم باید به جایی مثل نذری و… برسد. عیبی هم ندارد.
فریمِ صفرِ حامدرضا معاونیان
برخلاف آنچه اکثر مردم در خصوص معاونیان فکر میکنند؛ معاونیان وابسته به حکومت
نیست. موضعش حداقل در این مورد مشخص است. اگر پای سخن ایشان بنشینید یکی درمیان
شعر و مَثَل است که میشنوید. معاونیان علاوه بر اینکه شاعر است خوشنویس هم هست؛
طبع هنری زیادی دارد. اما متاسفانه زبان معاونیان تند است. اینبار بود که این تند
بودن زبان معاونیان خبرش بالا گرفت وگرنه نمونه های متعددی از دردسر آفرینی های
ایشان را میتوانم همینجا بگویم. یکی از آنها بر میگردد به حدود 4 سال پیش که در
مراسم عمومی ایام فاطمیه در مدرسه ما، که مدیر مدرسه دیگری را مورد خطاب قرار داد
و او را با لحن بسیار بدی سروشی نامید و… از آنجا شد که دیگر مدیر مدرسه ما
ایشان به عنوان سخنران در مراسم نپذیرفت. مدیر مدرسه ما چند روز بعد با گل به محضر
مدیر مذکور رفت و مسئله را تلطیف کرد. اگر اشتباه نکنم ایشان در همان سال شهرداری
را هم از بالا تا پایین شستند. خلاصه نمونه برای از کوره در رفتن جناب معاونیان
زیاد است ولی این یکی بود که کار را خراب کرد. ولی آنچه در خصوص معاونیان قطعی است
این است که؛ معاونیان تعلقات حکومتی ندارد!
فریم اول: استوری علی کریمی
متن دقیق استوری کریمی را به خاطر ندارم ولی آنچه در چند خبرگزاری درج شده بود و آنچه من در ذهنم داشتم چنین متنی بود :
میلیاردها تومان خرج میکنیم نذری بدهیم و در پایان… آرزوی شفای بیماری را داریم که برای نداشتن پول میمیرد. التماس ...
علی کریمی
شاید در نوشته ای بعدا در خصوص اصل این سوال و چند و چونِ بررسی آن صحبت کردم؛ اما آنچه اینجا برایم مهم است گذاشتن قطعات پازل در کنار یک دیگر است.
این استوری در نگاه اول زننده است. یعنی حتی به نظر میرسد در درون خودش طعنه ای هم دارد. چیزی که بدیهی است این است که جملاتی از این دست قشر مذهبی و علی الخصوص منبری ها را قلقلک میدهد! پس به نظرم بدیهی است که بعد از چنین نطقی باید انتظار پاسخ داشت.
فریم دوم: واکنش معاونیان
از قضا آن تکه از سخن جناب معاونیان را داریم. الحمدلله به کمک رسانه ها تا آنجا که جا داشته دست به دست شده است. اگر فیلم این ماجرا را ندیدید شاید برخی از حرف هایم برایتان مبهم به نظر برسد. لینک سخنرانی را برایتان قرار میدهم.
یک بیشرفی! نادان احمق! الدنگ سلبریتی! خود بیشرفت!
حامدرضا معاونیان
این فیلم 1:43 ثانیه است. از قضا جواب استوری علی کریمی از 1:20 شروع میشود… آنچه کار را خراب میکند هم تا 1:20 اتفاق میافتد. آن 1:20 ثانیه باعث میشود که به جای اینکه شبهه جواب داده شود علی کریمی زیر سوال برود! پس طبیعی است اگر علی کریمی ناراحت بشود. پاسخ این شبهه یا سوال را وقتی به اینگونه جواب میدهید باید منتظر اتفاقاتی از نظیر پخش شدن کمک هایی که کریمی به دیگران کرده یا اختلاس هایی که روحانیت تا به اینجا کرده یا پاکت فلان کس و… باشید. این راه و روش سوال به شبهه نیست! هر کس که سوالی داشت لزوما دشمن نیست. حتی اگر سوالش را به لحن بدی هم منتشر کرد باز هم لزومی ندارد که فرد مرتد شده باشد که شما اینگونه برخورد میکنید. نذری هم از شعائر الهی نیست که بخواهید اینگونه برایش برآشفته بشوید؛ میتوان بر سر این موضوع کاملا منطقی صحبت کرد. این سوال جواب دارد؛ البته که جوابش یک جواب خطی و مستقیم نیست. همانطور که گفتم، قصد دارم در مقاله دیگری به جواب این سوال بپردازم.
فریم سوم: واکنش علی کریمی
علی کریمی احتمالا با اندکی تاخیر این فیلم به دستش رسیده. این امر طبیعی است. معاونیان مخاطبین خاص خودش را دارد، آنقدر حرف هایش به صورت عمومی پخش و پلا نمیشود ولی این یکی شد. علی کریمی واکنشی نشان داد که باعث شد اولین گل پیروزی را بزند. استفاده از ابزار مقبولیت در برابر منفوریت. سخن جناب معاونیان اشتباه بود و یک اشتباه خیلی بد هم بود. به کارگیری این ادبیات همانطور که در “فریم دوم” هم گفتم کار درستی نبود. علی کریمی هم ابتدا به ساکن در جواب چهارتا چیز دیگر بار معاونیان کرده و سپس کار را به مردم واگذار کرد. امرور ساعت 11:23 دقیقه روز 29 مرداد ماه 1401 است و در زیر آن پست علی کریمی 1.147.258 لایک و 378.536 کامنت درج شده است. این یعنی استفاده درست و به جا از قدرت مردمی. و مهر تایید زدن بر اقدام متقابلی که انجام داده ای. البته که احتمالا اگر حق با معاونیان هم بود و کریمی چنین کارزاری راه می انداخت، مردم باز هم به معاونیان میتاختند(البته شاید با قدرتی کمتر)!
بى شرف تو دوزارى هستى كه به اسم اسلام هر زر مفتى ميزنى،در پايان هم جربزه اينو ندارى كامنت و تگ هاتو باز بزارى تا مردم نظر بدن!!؟؟ ولى من كامنتم رو باز ميزارم تا مردم نظرشونو در مورد منو تو بدن!! بسم الله
علی کریمی
فریم چهارم: واکنش آقای معاونیان
این واکنش احتمالا از چشم دیگران دور ماند. خدا را شاکرم؛ چون این جوابیه جناب معاونیان بدتر از سخن اصلی بود و پتانسیل درگیری بیشتری را داشت. البته که ماجرا تا جایی پیش رفت که معاونیان مجبور به پرایوت کردن پیج شد. صوت جوابیه جناب معاونیان را پیدا نمیکنم قصد هم ندارم دوباره بر طبل این ماجرا بکوبم. اما مضمون آچه در جوابیه گفتند این بود که:
در روز عاشورا وقتی عمر سعد به لشکر سید الشهداء علیه السلام تعرضی کرد (دقیقش را یادم نمی آید که در چه خصوص بود) جناب حبیب ابن مظاهر وی را "حمار" خطاب کردند.
مضمون سخن جناب معاونیان
از اینجا به بعدش را دارم نقلِ باز میکنم از یکی از اساتیدم.
علی القاعده چیزی که مشخص و معین است این است که نه حامدرضا معاونیان در جایگاه حبیب است و نه علی کریمی در جایگاه عمرسعد. تازه بعید میدانم عرض اینستاگرام همان عرض کربلا باشد! لذا این ماجرا چیزی بجز توجیه برای کار غلط و زیر بار نرفتن اینکه اشتباه کرده اند؛ نیست. بماند که حبیب نیز معصوم نیست و این نقل هم خیلی معتبر نیست.
کسی در مقابل امام حسن علیه السلام فحش داد و امام حسن به جای اینکه مقابله به مثل بکنند یا مجازاتش کنند به وی گفتند: تو در اين شهر غریب هستی، اگر منزل ندارى، منزل ما متعلق به تو است، اگر بدهكارى من بدهى تو را قبول می کنم، اگر گرسنه اى تو را سير مى كنم و… چرا جناب معاونیان از این دسته روایات نقل نمیکنند؟ نکند چون رعایتش سخت است…
صراحتا بگویم که شما میتوانید هر کاری به اسم دین انجام بدهید و سپس یک توجیه برایش از متن دین جور بفرمایید. این بدتر از هر چیزی است.
مضمون روایت این است که: روزی کسی به نزد معصوم رسید و گفت کسی هست شراب میخورد و زنا میکند، از آن طرف ابوحنیفه هم هست. کدام یک بدترند؟ امام گفتند ابوحنیفه… (منبع این ماجرا را نیافتم.)
آن که شراب میخورد و زنا میکند خودش را نابود میکند ولی آنکه مسیر دین را تغییر میدهد علاوه بر خودش عده زیادی را نابود میکند… در طول تاریخ اسلام فرقه های مختلف هیچ کدام بدون استدلال، از زیر بته خارج نشده اند. همه توجیه داشته اند. تعدد منابع این اجازه را میدهد که شما هر تفسیر ناروایی را بتوانید به متن دین نسبت بدهید…
بیایید فکر بکنیم که معاونیان به جای اینکه در سخنرانی اش از آن ادبیات استفاده میکرد اینگونه میگفت که:
آقای علی کریمی، عزیزی که بارها دل این مردم را شاد کردی، همه مردم دوستت دارند. کسی که خودم تا حالا چند بار عکست در حال عزاداری برای امام حسین پخش شده. علی آقای عزیز؛ به نظرم یک سوالی رو در صفحه مجازی ات مطرح کرده بودی که برات دغدغه شده بود. احتمالا برای همه ما هم بعضی موقع ها از این دسته سوالات پیش بیاد، و هیچ عیبی هم نداره اگر نقلش کنیم. علی آقا جواب این سوال شما اینگونه است که ... ولی ای کاش این ماجرا را با ادبیاتی کمی بهتر بیان میکردید و...
حامدرضا معاونیان
به نظرتان چقدر میتوانست اثر این سخنرانی با نمونه قبلی اش متفاوت باشد؟ تازه اینجا مستقیما علی کریمی را صدا میزد و نه مثل فیلم قبلی با طعنه و کنایه…
یک نکته ای که الآن در ویراست آخر این نوشته به ذهنم رسید ماجرا حسین دهباشی و حامد کاشانی بود. دهباشی شاید با لحنی بد یک شبهه را وارد کرد و حامد کاشانی با چه ادب و تواضعی درخواست لایو و مناظره به ایشان داد و چقدر مؤدبانه و زیبا این مسئله پیگری شد. فکر بکنید که در آن ماجرا هم قرار بود چنین اتفاقی بیفتد… حتی یکجا که کاشانی کمی لحنش ناخواسته تند شد بلافاصله عذرخواهی کرد. این کجا و آن کجا…
فریم پنجم: واکنش مردم
به جایی رسیده ایم که صرف داشتن عمامه ما را می آزارد. حق هم داریم. ذهنمان شرطی شده است بین لباس روحانیت و هزار فعل قبیح دیگر. از آن ور یکسری هستند که به جهت اینکه کسی لباس روحاینت دارد میگویند: فلانی لباس پیغمبر میپوشد؛ درست نیست “اینگونه” به او بگوییم! سوالی که من دارم این است که معاویه و یزید هم مگر این لباس را نمیپوشیدند. در هر صورت به نظر میرسد که این لباس به خودی خود تقدسی ندارد. از آنطرف لزوما باعث فساد و رانت هم نمیشود.
در “فریم صفرِ معاونیان” گفتم که معاونیان وابسته به حکومت نیست. ولی اینجا به سبب اینکه ظاهرش به مانند برخی بود در آن جبهه گروه بندی شد و کارهای آنور به ایشان تعمیم داده شد. طبیعی است، مردم که نمیروند شجره نامه یا سابقه زندگی طرف را واکاوی بکنند.
وقتی یک منبری بالا میرود باید بداند که مخاطبش تنها آن جمعی که نشسته اند نیستند. آن هم معاونیانی که از خارج و داخل پخش زنده برنامه اش را پیگیری میکنند؛ کسی که قرار است فیلمش بعدا در اینور و آنور به صورت رسمی پخش بشود باید مقتضیات دیگری را رعایت بکند.
مردم ما عصبانی اند و این عصبانیت تنها یک جرقه میخواهد. این جرقه اشتباه معاونیان بود. اشتباهی که واقعا توجیه ناپذیر بود. مردم عصبانی وقتی چیزی میبینند که دیگر صبرشان را میبرد، هجوم می آورند به طرف مقابل، این طبیعی است.
این طبیعی بودن ها را آیت الله ها و حجت الاسلام ها باید بدانند. مطمئنا میدانند ولی همانطور که گفتم همیشه درب دین برای توجیه باز است.
بگذارید حقیقتی را بررسی بکنیم. بر خلاف آنچه رایج است؛ یک روحانی برای آنکه به درجه ای مثل آقای معاونیان برسد سالیان زیادی درس میخواند. شاید بیشتر از هر دکتر و پروفسوری. این قضیه باعث میشود که نوعی “من میدانم و شما نمیدانید” در ذهن ایشان ته نشین بشود و هر از گاهی این ایده دهن باز بکند. این امر باعث میشود که شما کمتر پیش بیاید که از روحانی جماعت بشنوید که اشتباهش را پذیرفته و عذرخواهی بکند. یا جایی از آن دیدگاهی که دارد عقب نشینی بکند و به غلط بودنش معترف بشود. این بد است ولی طبیعی است…
فریم ششم: علی کریمی، مردمی تر و معقول تر از همیشه
علی کریمی در 29 مرداد 1401 استوری میگذارد و آنکاری را میکند که باید. نمیدانم این حرف ها را از ته دل گفته یا برای تمام کردن ماجرایی که از اول برنده اش بوده. بعید میدانم این قلم خود کریمی باشد اما در هر صورت ما که جای قضاوت نیستیم. قدرت عذر خواهی را میبینید؟ به جای اینکه روی کار غلطش آنگونه ماله بکشد، خودش را بسیار ظریف و عاقلانه از جایگاه اتهام خارج میکند. ابتدا حرفش را میزند و در آخر عذرخواهی میکند… هرچند به نظر نمیرسد که این متن با آن متن اول قابلیت جمع شدن داشته باشند ولی همه ما این کار کریمی را میستاییم.
و جالب اینجاست که معاونیان که اکنون پیجش پرایوت است در چند استوری به گونه ای مینویسد که انگار تقصیر تماما از جانب علی کریمی بوده و چقدر کار خوبی کرد که عذر خواهی کرده… حال میگوید باید بیلبور هایی که من گفته بودم سریعتر جمعش کنید را مجددا بر پا بکنید… چشم!
همه ما دید بالا به پایین را دوست نداریم. ما علی کریمی را دوست داریم که خاکی و با مرام است و اینگونه عذرخواهی میکند و نه معاونیانی که حداقل به ظاهر بالای منبر مینشیند و موعظه میکند ولی حداقل به ظاهر خودش…
جواب سوال نذری...
جواب علی خان کریمی که همانطور که گفتم 20 ثانیه انتهایی کلام معاونیان است. ما نذری نمیدهیم که کسی شفا بگیرد. ما نذری میدهیم برای امام حسین؛ او کریم است و اگر لطف بکند توجهی هم به بیماران میکند. این جواب این سوال علی کریمی است.
به نظرم این متن دیگر کشش 1000 کلمه دیگر را ندارد. از آنجا که پاسخ این بحث نذری به نظرم جزو یکی از مصادیقی است که باید به عنوان یک کیس تفکر تحلیلی و انتقادی به آن بنگریم لذا در متنی بعدا در این باب خواهم نوشت.
و درنهایت اگر فریم ها را کنار یکدیگر بگذاریم میبینیم که در جایی بازی ای شروع شد. درجایی که میشد ماجرا ختم به خیر بشود و یکبار هم که شده به نفع مذهبیون کار تمام بشود؛ شاهد این ماجرا نبودیم و دوباره ماجرا برعکس شد. ما مردم، عصبانیت را پس میزنیم و بی ادبی را دوست نداریم، چه برسد که به فردی باشد که با آن سالهاست که خاطره داریم؛ چه رسد به اینکه در منبر امام حسین این حرف ها زده بشود. به نظر میرسد باید روحانیت از آن جایگاه سنخران روی منبر به جایگاه دوست و راهنما در کناره بیاید. همسطح بشود و از جنس مردم بشود…
ختم کلام!
30 امرداد 1401