مسیر یادگیری خط معلی
منوی دسته بندی

هرچه که می‌شود، حق‌مان است… / کوهِ یخِ نهاد

امروز بیش از هر وقت دیگری، پیچیدگی دور و اطرافمان را احاطه کرده است. برای یک رخدادِ به ظاهر ساده بیشتر از تعداد انگشتان دست تحلیل از افراد مختلف بیان می‌شود؛ برای رخداد های بزرگ که بماند… دنیای ما دنیای پیچیدگی است، و سعادت‌مند کسی است که پیچیدگی را ببیند و آن را بپذیرد. البته یک دسته سعادت‌مند دیگر هم پیدا می‌شوند؛ آنها مروجانِ تقلیل‌گرایی هستند.

این دسته‌ی سعادت‌مندِ دوم فقط در ایران موفق نیستند بلکه موفقیت‌شان جهانی است، چون پیچیدگی جهانی است. چه بسا اکثر قریب به اتفاق تقلیل گرایانِ داخلی دیکته‌شان را از دست سعادت‌مندان خارجی رونوشت می‌کنند.

من دیروز چیزی در توییتر نوشتم که مدتی است به اطرافیانم جسته و گریخته می‌گویم. می‌گویم آنچیزی که ما امروز به عنوان رویداد می‌بینیم همه‌ی ماجرا نیست. در پس این رویداد احتمالا روندهایی وجود داشته و دارند و در پس آن روندها، نهادهای اجتماعی و سیاسی نهفته‌اند. سر این نهاد ها را که بگیری می‌رسی به یک رابطه دوطرفه بین این نهاد‌ها و پارادایم های فکری (+) و دوباره اگر سر این ماجرا را هم بگیری میرسی به جغرافیا، تصادف و… این را نگفتم که هرچه شد جبر جغرافیا را علمِ یزید بکنیم و کنشگری مان را بسته‌بندی کنیم و بیندازیم در گوشه اتاق. این را گفتم تا این ماجرا مشخص شود که:

هر چیزی که روی ماجرا بود، دلیل داستان نیست.

معمولا در تحلیل رویداد ها اگر بتوانیم تا تحلیل نهادی پایین برویم کافی است. در ادامه نمی خواهم به این سعادتمندانِ تقلیلگرا بپردازم. ان‌شاءالله اگر وقت و حوصله ای بود یک روز مفصلا این عزیزان را با مطالب خودشان نقد می کنیم…

آرش اینتلیجنس

(رونوشت: به گمانم یکسال و نیم از نوشتن این پست میگذرد و جنگی میان ارمنستان و آذربایجان صورت نگرفت!)

مثالی از سعادتمندان گروه دوم

اول که قرار بود نوشته را بنویسم، میخواستم مستقیما علی مهدی نژاد (آرش اینتلیجنس) را مورد نقد قرار بدهم. اما همانطور که گفتم بگذارید در یک پست بصورت جداگانه اینکار را انجام بدهم. صرفا به همین چند پست از کانال تلگرامی ایشان (عکسِ بالا) بسنده می‌کنیم.

“همه دارند میروند در صف یوآن ولی هنوز مردم ایران در صف دلارند!” یکی نیست به ایشان بگوید که دلار آمریکا بالا نمی‌رود بلکه ارزش ریال کم میشود فلذا قیمت یوآن هم بالا میرود. اگر مردم بروند در صف یوآن مشکل شما حل میشود؟ انگار مشکل دلار و یوآن و کوفت و زهرمار است…

اما در ادامه افاضات ایشان در خصوصِ “عقل عرب و عجم، کتاب نخواندن و کنسرت تتلو” را مشاهده می‌کنید. در ادامه روی همین تکه های داخل کوتیشن (از اینا “) تمرکز میکنیم تا چیزی که بالاتر گفتم را بتوانم کمی بیشتر بازش کنم.

چگونه 85 میلیون ایرانی می‌توانند کار یکسان انجام بدهند؟

به نظر شما چگونه عده کثیری از یک جمعیت می‌توانند کار یکسانی انجام بدهند؟ آیا از اول در سرشت ایرانی جماعت اینگونه حک شده است که باید به درد نخور باشد؟ یا شاید همه ایرانیان به صورت دسته جمعی تصمیم گرفته‌اند کتاب نخوانند، در صف دلار بایستند و همگی در کنسرت تتلو شرکت بکنند؟

بگذارید کارمان را با یک سوال آغاز بکنیم.

بیایید متمرکز بشویم در مثال کتاب نخواندن. چرا ما کتاب نمیخوانیم؟ این سوال را دهه پیش میتوانستیم با کمربند ایمنی بیان کنیم. چرا هیچ کس کمربند ایمنی نمیبندد؟ از بس ما ایرانیان بی فرهنگیم! خاک بر سر ما! اما حالا چه شده است که اکثریت کمربند میبنند؟ آیا همه به صورت خودجوش دست بر زانوان خویش گذاشتند و ناگهان تصمیم گرفتند که از فردا کمربند ایمنی میبندیم؟ خیر. جواب این ماجرا را باید در “نهاد” جستجو کرد.

ابتدا این نکته را باید روشن کرد که کتاب نخواندن یک فعل عادی است و کتاب خواندن غیر عادی. همانگونه که کمربند نبستن عادی بوده است و بعدا با اعمال سیاست گذاری تغییر کرده است. یعنی اگر اتفاق خاصی رخ ندهد کسی کتاب نمیخواند، باید یکسری مناسباتی فراهم شود تا کتاب خوانی رواج پیدا بکند. این مناسبات همان نهاد ها هستند. به قول مجتبی لشکر بلوکی که من کتابش را در سه بخش معرفی کردم (باید بخش چهارمی هم بزودی برایش بنویسم) نهاد ها گرامرِ حاکم بر جامعه هستند.

اگر ما کتاب نمیخوانیم احتمالا که نه حتما دلایل نهادی دارد و ربطی به سرشت و نهاد ایرانیان ندارد. این کتاب نخواندن را باید ریشه یابی کرد (من سواد این کار را ندارم) ولی احتمالا یک سر آن به آموزش و پرورش بر می‌گردد؛ یک سرش به فرهنگ کتابخوانی در خانواده‌ها بر میگردد که باید توسط حاکمیت فرهنگ‌سازی بشود و… این را باید آویزه گوش کرد که در حالت عادی کسی کتاب نمی‌خواند. در حالت عادی جوامع با هم به سمتِ خاصی حرکت نمی‌کنند.

اگر ضعفی در هر جایی دیده می‌شود تقصیر مردم نیست، تقصیر نخبگان سیاسی آن مملکت و ساختار سیاسی آنجاست. اگر اماراتی‌ها در چند دهه اخیر پیشرفت کرده‌اند، نه بخاطر پتانسیل های ذاتی مردمانِ دبی، بلکه بخاطر وجود یک حاکم خوب است. مردم عربستان هم همینطور… البته ناگفته نماند که نباید اسیر این خطا شد که همه کار ها را بن سلمان به تنهایی برای عربستان انجام داده است بلکه اجتماع چندین و چند عامل داخلی و خارجی و انطباق پذیری بن سلمان و تیمش با این جریانات عربستان را اینگونه رشد داده است.

مثالی ملموس از نهاد

بگذارید یک مثال دیگر از نهاد بزنم. در میدان جمهوری بودم که چراغِ عابر قرمز شد. من به همراه پانزده نفر پشت چراغ ایستادیم تا ماشین ها رد بشوند. حدود یک دقیقه منتظر ماندیم. ماشین ها کم و بیش می آمدند و میرفتند. سه نفر از ده نفر خسته شدند و در فاصله ای که بین آمدن ماشین ها بود رد شدند. سی ثانیه دیگر گذشت و بقیه هم به مرور زمان همینکار را کردند. من ماندیم و حدود سه نفر دیگر که ما هم دیدیم زیاد منتظر بوده ایم، وقتی ماشینی نزدیکمان نبود با سرعت عرض خیابان انقلاب را طی کردیم… به این میگویند مناسبات نهادی، اگر انجام کاری سخت باشد میانگین جامعه آنرا انجام نمیدهند و وقتی میانگین جامعه کاری را انجام دهد اکثر جامعه طبق اثر رمه (گله‌ای) به آن تن میدهند. مگر ارزش هایشان آنقدر قوی باشد که در برابر سختی بیش از حد آن کار نیز تحمل داشته باشند.

مدلسازی ایجاد رفتار جدید

اگر بخواهیم بوجود آمدن یک رفتار جدید را مدل بکنیم احتمالا بتوانیم چنین فرایندی را برای آن متصور بشویم. در مرحله ابتدایی آن کاری صورت میگیرد که از قبل نیز رواج داشته. در مرحله دوم تغییراتی رخ میدهد که بازی را عوض میکند. این تغییرات انگیزه یا توانایی را دستکاری میکنند (چیزی شبیه به آن چیزی که در طراحی رفتار به آن اشاره میشود). یعنی یا انگیزه را با پاداش و جریمه بالا و پایین میکنند یا توانایی انجام آن کار را با تغییر میزان دسترسی و آسانی و سختی انجامش تنظیم میکنند.

بعدا درباره این نمودار و استفاده‌هایش صحبت خواهم کرد.

نمودار  طراحی رفتار فاگ را بعدا درباره اش خواهم نوشت. در مرحله سوم این کار تبدیل به عادتِ جامعه میشود و ترک کردن آن سخت است مگر اینکه دوباره یک تغییر نسبتا عظیمی در ساختار نهادی (تغییر همان انگیزه و توانایی) رخ بدهد. سیستم های اجتماعی معمولا اینرسی زیادی دارد، برای حرکت دادن آنها باید انرژی عظیمی صرف شود. لذا اینکه ما کتابخوان نیستیم و حقمان همین است، کاری را درمان نمیکند. میتوان کوشید و مناسبات نهادی آن را دستخوش تغییر کرد. این تحلیل های ایرانی مقصر پندار با ژست قربانی گرفتن به ظاهر در تضاد است ولی در عمل مفهومش همان است…

 اما اینگونه تحلیل ها که به ساختارها اشاره میکنند معمولا کمتر طرفدار دارند. اگر همه چیز تقصیر مردم باشد، تقصیر یهود باشد، تقصیر دشمن باشد و… جواب قطعی، بدون دردسر و عاری از پیچیدگی دارد.

جمع بندی

از این پس به خاطر داشته باشید که اگر هر کسی دانسته خواست اوضاع را اینگونه جلوه بدهد که مردم ما همین هستند و لیاقتشان بخاطر فلان کار فلان است(اگر میدانست دارد چه میگوید)؛ بی درنگ یک تودهانی معنوی یا فیزیکی بارش کنید… این تحلیل ها نه تنها نفعی برای جامعه ندارند بلکه فقط باعث سرخوردگی میشوند چون جای اشتباهی را نشانه میگیرند و برای جای اشتباهی نسخه‌پیچی میکنند.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *