معرفی کتابِ استراتژی توسعه ایران (قسمت 2)
اگر قسمت اول معرفی کتاب استراتژی توسعه ایران اثر دکتر مجتبی لشکر بلوکی را مطالعه نکردهاید؛ پیشنهاد میکنم ابتدا به سراغ قسمت اول رفته و آن را بررسی کنید. (لینک قسمت اول)
در قسمت قبل به معرفی اجمالی کتاب پرداختم. در این قسمت قصد دارم تا نظر 3 صاحب نظر باقی دیگر را شرح بدهم. ابتدا قصد داشتم تا 5 فرد باقی مانده را با هم منتشر بکنم ولی حجم محتوا زیاد شد، لذا در قسمت های بعدی نظر 2 فرد باقی مانده یعنی دکتر محمد فاضلی و دکتر رنانی را بررسی خواهیم کرد و سپس به جمعبندی علت عقبماندگی ایران و راهکار برونرفت آن خواهیم پرداخت. اگر موافق باشید شروع بکنیم.
استاد علی رضاقلی
استعمار و استبداد نتیجه ضعف فرهنگی و روابط متقابل اجتماعی ناشی از آن است. در طول تاریخ ما با ظواهر این دو مبارزه کرده ایم و چون ریشههای اصلی همچنان باقی بوده است، بعد از مبارزه، شرایط ماقبل جنبش اجتماعی بازتولید شده است. کسی ما را ما نکرد؛ بلکه خودمان ما شدیم.
حکومت ها در ایران سریع عوض میشدند. رومانف ها در روسیه با صفویه سرکار آمدند ولی زمانی که رفتند سال 1917 بود این درحالی بود که در ایران چهار سلسله روی کار آمده و رفته بودند. برای درک بهتر این برهه تاریخی (یعنی بعد از صفویان تا روی کار آمدن قاجاریه) میتوانید به اپیزودهای زمین و زمان گوش بدهید.
ناامنی در ایران به حدی بود که چند شهر زیرزمینی در ایران پیدا شده است؛ یعنی مردم نتوانسته اند در مقابل مهاجمان روی زمین از خود دفاع کنند. در زیر زمنی برای خود خانه ساختند تا پس از آنکه مهاجمان رفتند به روی زمین بازگردند! زندگی در ایران همیشه هزینه بالایی داشته است.
وضعیت نامطلوب امروز ما به صورت تاریخی به منابع، اقلیم و همسایگان ایران باز میگردد. همسایگان ایران هم به صورت ایلی و عشایری و قبیلهای زندگی میکردند و آنها هم چیزی برای آموزش به ما نداشتند.
زندگی ایرانیان به حیات 33 هزار قنات واسته بود که طول آن چیزی نزدیک به فاصله اینجا تا ماه است. زندگی مردمان این سرزمین به آب وابسته بود. آبی که در معرض خشکسالی و سیل و آفات هم قرار داشت. گاهی ادامه حیات ممکن نبود مگر با غارت. این چرخه زندگی یعنی تجاوز و غارت تبدیل به یک خوی دائمی شد. تبدیل به یک نهاد شد و باعث شد تا نهادهای غارتی شکل بگیرند…
نهادهای غارتی در ایران ریشههای تاریخی دارند. معمولا اول شخص مملکت مصداق بارز رویکرد غارتی بوده است. و الگوی رفتاری بسیاری از ما نیز همچنان همینگونه است. ما برای توسعه و پیشرفت نیاز به الگوی تامین حقوق کارآمد و غیرغارتی داریم نه به سرمایه. سرمایه خودش به دنبال رعیات حقوق مالکیت میآید…
ما رویکرد رقابتی نداریم؛ بجایش رویکرد غارتی داریم. یعنی از همه عوامل به غیر از تلاش سالم استفاده میکنیم تا بتوانیم چیزی که برای ما نیست را بدست بیاوریم.
نهادهای غارتی باعث ناامنی در مالکیت میشوند. این نهادها سبب میشوند تا تعرض به داراییها رسمیت و مقبولیت پیدا بکند…
اصلاحگر در این کشور تنهاست. نخبگان سالم و مصلح در مبارزه با آن دسته افراد که در توزیع رانت و برداشت رانت ذینفعاند و منافعی داشته و دارای قدرت چانه زنی هستند (نخبگان فاسد) مشکل دارند.
سیاسون باید پاسخگوتر باشند. قوه قضائیه مستقلتر باشد. حقوق مالکلیت باید کارآمدتر باشد. نظامیان، نظامی باقی بمانند. اینها راهای شناخته شده است. من راه دیگری نمیشناسم.
علی رضاقلی
محمدعلی همایون کاتوزیان
در قیاس به جامعه بلندمدت اورپا سه ویژگی عمدهی جامعهی کوتاه مدت اینگونه است:
- نبود قواعد سیاسی مشخص، در نتیجه چالش مشروعیت و جانشینی / در اروپا دولت متکی به طبقات بود و در ایران طبقات متکی به دولتها. در اروپا هرچه طبقه بالاتر بود، دولت بیشتر به آن اتکا داشت ولی در ایران هرچه طبقه بالاتر بود بیشتر به دولت اتکا داشت!
- بی اعتبار بودن جان و مال مردم و در نتیجه عدم تمایل به تولید و پس انداز / از آنجا که شاه نایب خداوند بر روی زمین بود و به هیچ روی در برابر افراد و طبقات جامعه، با هر مایه از فضل و اعتبار و ثروت، ناچار به پاسخگویی نبود.غارت اموال اشراف و بزرگان مملکت هم تنها به هنگام سقوطشان رخ نمیداد بلکه این بلایی بود که ممکن بود در هر زمانی نازل شود.
- چالش انباشت سرمایه / اگر یک نکته باشد که تمام نظریههای عمده توسعه اقتصادی بر سر آن توافق داشته باشند آن اين نكته است انقلاب صنعتی نتيجه انباشت بلند مدت سرمايه تجاری و بعد سرمايه صنعتی بوده است. مالک ایرانی هیچ حقی بر بر مالکیت هیچ حقی بر مالکیت خود و هیچ امنیتی برای عایدات خود نداشت. انباشت سرمایه مستلزم تعویق مصرف فعلی یعنی پس انداز است. پس انداز مستلزم حداقلی از امنیت و اعتماد به آینده است. سرتارسر تاریخ ایران و وقایعنامهها موجود آکنده از مثال هایی از این ناامنی و پیشبینیپذیری است.
وجه تمایز دولت ایران آن است که نه فقط قدرت بلکه قدرت خودکامه را در دست داشت؛ نه قدرت مطلق قانونگذاری که قدرت مطلق اعمال بی قانونی. جامعه ایران 2500 سال به شکل استبدادی (نه دیکتاتوری) اداره میشده.
جامعه ما پر است از دورههای کوتاه مدتی که به هم پیوسته شده اند. این یعنی جامعه کوتاه مدت. و فرهنگ ما هم کوتاه مدتی شده است. فرهنگ کوتاه مدتی هم جامعه کلنگی میسازد. جامعه کلنگی به این معنا که هر از چندگاهی پس از یک دگرگونی تمام دستاوردهای پیشین را تخریب کرده و همه چیز را از صفر آغاز میکنیم. ما هرشاید از چندگاهی بعد از بیست-سی سالی عمارتی نو بسازیم ولی پس از مدتی این ساختمان نو به عنوان عمارتی کلنگی و کهنه، ویران و نابود میشود…
جامعه کوتاه مدت یعنی انقطاع تجربه و نتیجه اولیه و اصلی این انقطاع هم از دست رفتن حافظه است…
همایون کاتوزیان
دکتر مقصود فراستخواه
دکتر مسعود فراستخواه هم به خلقیات ضد توسعهای ما ایرانیان معتقد هستند. ما ضعف کار جمعی، رودربایستی، عدم شفافیت، خودمحوری، غلبه احساسات بر خردورزی، رواج دروغ و رفتارهای غیرقابل پیشبینی زیادی داریم. البته اینها ویژگی های ذاتی ایرانیان نیستند بلکه مواردی مانند ساختار دولت، مناسبات ین و دولت، پرحادثه بودن تاریخ و… همگی از عواملی هستند که این ضعفهای اجتماعی را ساخته شکل داده اند.
ما ایرانیان امیال توسعهای داریم ولی خلقیاتمان ضد توسعهای است. میل به موفقیت در ایرانیان بسیار بالاست، اما آینده نگری، جهتگیری دراز مدت، صبوری و… با این میل همساز نیست. جامعه ایرانی میل به پیشرفت دراد اما امید و صبوری ندارد. ایران از نظر شکیبایی بسیار پایین تر از متوسط جهانی است. بدون شکیبایی توسعه امکان پذیر نیست.
متن زیست ما و موقعیت جغرافیایی و اجتماعی و سیاسی و مناسبات اقتصادی ما برای فضیلت مساعد نیست! راستی و انصاف برای ایرانی حقیقتاً بسیار باارزش و خواستنی و ستودنی است. اما میدان بازی، گلآلود است و بازی منصفانه در عمل دشوار می شود. آن وقتی که جامعه به این نتیجه برسد که اخلاق خوب است و زیباست ولی به درد نمیخورد و کارایی ندارد و نمیتوان آن را به کار بست و چندان نتیجه ای گرفت؛ این به معنای “نابود شدن امید اخلاقی” یک جامعه است…
هرچه جامعه فاقد زیرساختهای اجتماعی توسعه یافته باشد، عاملیت انسانی اهمیت بیشتر پیدا کرده و کنشگرانِ تغییر اهمیت بیشتری نسبت به ساختارها پیدا میکنند.
مقصود فراستخواه
عقلانیت باید در قالب خردوردی جمعی صورت بگیرد که تا کنون محقق نشده است. ما نتوانسته ایم مدینه عاقلهای بسازیم که در آن عقلانیت در سیستمها و نهادها نهادینه شده باشد. به همین علت در جریان توسعه همواره ضریب خطای زیادی داشته ایم.
اگر ساختار مناسبی پی ریزی شود، رفتار فرشتگی ما نمایان خواهد شد و بالعکس. حتی در ونکوور هم اگر برق قطع شود، باز همان رفتارهای نابهنجار تکرار خواهند شد.
کمبود کنشگران مرزی… راه برونرفت از جامعه امروزی ما نه در هسته سخت حکومj و نه در پیکره جامعه است. نه به مقامات ارشد میتوان امیدی بست و نه به توده ها. معتقدم بازیگران مرزی که هم جایگاهی در حکومت دارند هم در مردم باید پا به میدان بگذارد و وارد عمل شودند و بکوشند تا عزم حاکمان را با خواست جامعه نزدیک و هماهنگ بکنند.
مشکل ما این است که زیادی وزن تاریخمان زیاد است. ضمن علاقه مند بودن به تاریخ باید رویمان به آینده باشد. وزن تاریخ نباید ما را سنگین کند. باید گسست های دنیا را بفهمیم. سعی نکنیم به زور دانشگاه مدرن را به نظامیه بچسبانیم. دنیا عوض شده است. مهم ترین طلسم توسعه ایران، وابستگی به مسیر (قفلشدگی به تاریخ) است. ما گشودن مسیر نیاز داریم.
جامعه ایرانی، جامعه ای است با دو لایه آشکار و پنهان؛ در سطح ظاهری آن وابستگی به مسیر، محدودیت ساختاری، مشکلات فرهنگی، عدم موفقیت طرحهای ملی و بر زمین افتادن و شکست خوردن است؛ اما در لایه های عمیق تر میل به بلند شدن و باز دوباره تقلا کردن است.
مقصود فراستخواه
در قسمت بعدی به نظرات دکتر محمد فاضلی و دکتر محسن رنانی خواهیم پرداخت…