وسطبازی
دارد به دو ماه میرسد. همه چیز نسبت به دو ماه قبل فرق میکند. اینکه چه چیزهایی فرق کرده است یا اینکه اصلا چه شده است را میدانیم. من اینجا خیلی نمیتوانم مشهود بنویسم. نمایه کردن وبسایت به مراتب راحتتر از صفحههای مجازی است. من در اين مدت زياد نوشتهام و بازنشر کردهام. اگر خواننده اینجایید میتوانید نگاهی هم به کانال تلگرام و صفحه اینستاگرام من بیندازید.
ویدئو و تحلیلی از میانهروی در صفحه آرشام اقدسیه دیدم که برایم تأمل برانگیز بود. ویدئو را همین جا برایتان گذاشته ام. وقتی داشتم این کمتر از یک دقیقه را میدیدم با خودم فکر کردم که به واقعا میانهروی فضیلت محسوب میشود؟ اصلا کی میشود میانهروی کرد؟ خلاصه ذهنم مشغول بود…
میانهروی همه جا خوب نیست. کما اینکه جوابِ دو به علاوه دو، شش نمیشود. اما آیا میانهروی همه جا بی معناست؟ قطعاً جواب منفی است. سوال بهتر این است که میانهروی کجا معنادار و کجا فاقد اعتبار است.
میانهروی در تک مسئله
ریز مسئله: آنچه در مثال فوق دیدیم، یک تک مسئلهی منطقی بود. معمولاً در تک مسائل یا ریز مسائل ما میتوانیم به جواب نهایی برسیم. در اینجور مسائل میانهروی معنادار نیست. هرچقدر این ریز مسئله منطقیتر و عینیتر باشد و بعد فلسفی کمتری داشته باشد کار ما برای به نتیجه رسیدن راحت تر است.
مسئله: مسائلی داریم که متشکل از چندین ریز مسئله اند. در ریز مسائل میتوان جهت گیری کرد. ولی مسئله این است که جهت گیری ما در این ریز مسائل لزوما هم جهت نیستند. این جهت گیری متفاوت باعث میشود که در مسائل بزرگتر نتوانیم جهت گیری صددرصدی داشته باشیم. به اصلاح اینجا میانهرو میشویم. کلان مسئله ها معمولا درونشان جوابهای متناقض زیادی دارند. پایبندی به یک مسئله نباید ما را نسبت به حقایق درونی آن مسئله نابینا بکند.
ایدئولوژی:
مجموعهٔ سامانمند باورها و اندیشههای ایستای سیاسی و اجتماعی از آن جمله نظامهای فکری، فلسفی و مذهب که فرد، گروه یا جامعه دارد و در تعیین خط مشی، عمل یا موضعگیری معتقدان به آنها در مسائل سیاسی اجتماعی مؤثر است.
ویکیپدیا
در ایدئولوژی و مرام های فکری پاسخهایی به سوالاتی داده میشود. وقتی در یک ایدئولوژی قرار میگیریم معمولا به تمام گزاره های موجود در آن مرام فکری آری میگوییم. فلان بودن نباید ما را به یک برده فلان تبدیل بکند.
میانهروی یعنی عدم قطعیت مسائل را بپذیریم. مخصوصا کلان مسئلهها و مسائل غیرعینیتر. میانهروی یعنی من نقایص نظامفکری خودم را بپذیرم. اگر در جبههای مبارزه میکنم، طرفدار عقیده ای هستم و… نقایص درونش را ماله نکشم.
دیشب مصاحبه سام رجبی را میدیدم. میگفت اتفاقاً ما به دنبال ایجاد دو قطبی هستیم. به صورت ذاتی با رجبی حال نمیکنم. نچسب است، حتی آن کارش با پرستویی هم نچسب بود. اما به حرفش فکر کردم. اینکه ما دوقطبی بشویم چه کارکردی دارد؟ از کی تا به حال دوقطبی کردن فضا فضیلت محسوب میشود؟ این حرف یعنی به سبب جهتگیریام با حاکمیت قرار است با تجزیهطلب و تودهایها در یک قطب قرار بگیرم؟ گل بگیرند بر مغز تو و بر آن دوقطبی سازیت! بعضی وقتها خوب است آدم کمی هم فکر کند و نگذارد ایدئولوژیاش کورش کند؛ همان چیزی که از حاکمیت نقد میکنیم.
چیزی در پرانتز بگویم و جمعش کنم. در کتاب ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی، عجماغلو و رابینسون به هفت متغیر شکلگیری دموکراسی اشاره میکنند. یکی از عوامل شکلگیری دموکراسی بادوام و کارآمد وجود یک طبقه متوسط قوی است که بین فرادستان و فرودستان نقش ضربهگیری را ایفا کند. و جالب اینجاست که چه از طرف حاکمیت و چه از طرف اپوزوسیون همه توان بر این است که این طبقه حذف بشود! محمد فاضلی در پادکست دغدغه ایران در چهار قسمت این کتاب را بررسی کرده است. اگر دوست داشتید میتوانید به اپیزودهای 52 تا 55 پادکست دغدغه ایران گوش بدهید.
وسط بازی، بحران طرد شدگی
من هميشه گفتهام که بین وسطبازی و حمالِ قدرت بودن بايد فرق قائل شد. وسطبازی اتفاقا فضیلت است. همان میانهروی است. امروز کژتابی در وسطبازی رخ داده است؛ هرچند اهمیتی ندارد. میانهروی فضیلت است؛ به سبب بندهای بالا؛ اما معمولاً خوشایند گروهها نیست. طبق پیشفرض ذهنی ما، یک فرد یا با ماست یا با مخالفمان. اگر با من هستی حق نقد به من را نداری و اگر با مخالفم هستی جایی برای تو در محضر من نیست.
میانهروی اتفاقاً هزینه دارد؛ میانهرویی که حمال قدرت نیست هزینه میدهد. از دو طرف میخورد و نفعی هم نمیبرد. اتفاقاً امروز ما به اینها نیاز داریم. البته نه به حمال در لباس وسطباز.
این بند را در 27 آبان مینویسم. / علی آردم هم امروز در توییترش نوشت که دیگر سعی میکند چیزی ننویسد. چون او همیشه جوانب انصاف را رعایت میکند؛ وابسته جایی نیست و یک وسطبازِ حقگراست. میگوید که از فشارهای دوطرف خسته شده و دیگر نمینویسد.
میانهروی برای من تعریفش هم جوارِ حقگرایی است. یک نظامِ حرکتی مجموعهای از افعال است؛ درست و غلط در همآمیخته. میانهروی یعنی دیدن و بروز این غلطها.
میانهرو شاید در لباس هیچ حزب و تشکل و… هم قرار نگیرد. شاید دو طرفِ دوقطبی را مطلوب نبیند.
نهایت
اگر در هر سمتی ایستادهاید، حقیقت را ببینید. در حباب اطلاعاتی خودتان غرق نشوید. کمی به طرف مقابل حق بدهید. اشتباهات خودتان را ببینید، اقدامات درست طرف مقابل را ببینید. وسطها را حذف نکنید. اینها سرمایههای هر کشوری هستند؛ یک انتقال دهنده بین دو جبهه. اگر قرار است اتفاقی رخ دهد که پایدار و درست باشد زمینهاش همین وسطبازهای صادق هستند.