کمیابی

ک[ا]م‌یابی

من اصولی را در زندگی‌ام دارم. شاید بهتر است از واژه “فعلا” در این بین هم استفاده بکنم. اصول تغییر میکنند. اما ما با اصول زندگی میکنیم، از برخی جواب میگیریم و برخی را در میانه رها میکنیم.

امروز میخواهم در خصوص یکی از اصول زندگی‌ام صحبت بکنم.

کمیابی
زحمت عکس را هوش مصنوعی midjourney کشیده است.

ک[ا]م‌يابی

به گمانم از پوریا بختیاری در صفحه اش خواندم که زمانی آلومینیوم از طلا گرانتر شده بود. این مضوع برایم بسیار جالب بود  چون آلومینیوم یکی از فراوان ترین فلزات موجود در پوسته کره زمین است. در قرن 19 میلادی، قبل از اینکه فرایند هال متولد بشود، قیمت آلومینیوم نه به سبب کم‌یابی در طبیعت بلکه به سبب سخت بودن جداسازی و خالص سازی آن در نزد مردم کم‌یاب بود! به همین جهت انگشتر هایی از جنس آلومینیوم رواج پیدا کرده بود و… اما پس از ابداع روش هال این فرایند سرعت پیدا کرد و این کمیابی از بین رفت. قیمت آلومینیوم سقوط آزاد کرد و آلومینیوم رایج شد…

کامیابی ما به عنوان یک انسان -اگر نخواهیم کار را پیچیده بکنیم- بسته به تعریف هر کس متغیر است. اما برای رسیدن به این کامیابی (از هر نوعش که باشد) باید ابتدا از دروازه “ارزش‌گذاری” عبور کرد. ارزش گذاری ما نه از جنس قیمت به معنای پول، بلکه از جنس بهایی است که افراد حاضرند برای ما بپردازند. اینکه کسی حاضر باشد به حرف شما گوش بدهد، با شما وقت بگذراند، به شما احترام بگذارد و…

 انسان هیچگاه بدون دلیل برای چیزی بها نمیپردازد (حتی اگر حواسش نباشد!). همه چیز در زندگی یک داد و ستد است. البته این بده بستان ماجرایش کمی فرق دارد. یعنی لزوما کندن بیشتر باعث موفقیت بیشتر شما نمیشود. زندگی یک بده بستانِ پویا است… شاید بعدا در خصوص‌ش نوشتم، اگر دوست داشتید کتاب “بده بستان” آدام گرنت را بخوانید…

خودتان را تمام نکنید. اگر داشته هایتان مدام در حال نشت باشند، شما تمام میشوید… داشته های شما آن اطلاعاتی نیستند که امروز آن را خواندید، یا از پادکستِ فلان آن را آموختید یا هر چیز دیگری. داشته های شما آن بذرهایی هستند که در ذهن و فکر شما حسابی خیس خورده اند… مثالم جالب نیست ولی داشته های شما چیزی شبیه به سیر ترشی است!

باید تعادلی بین آهنگ خروج و نشست (نه ورود) مطالب جدید (نگرش، دانش، بینش، رفتار، ویژگی و…) برقرار کنیم. بهترین معلم هم وقتی هر روز هفته، نه برای یکسال بلکه برای دو سال خودش را ارائه بدهد، تمام میشود. 

حتی اگر کامیابی‌تان را انتقال دانش بدانید، باز هم نباید خودتان را تمام کنید. اگر کسی در برابر فردی تمام بشود، اعتبار مطالب قبلی هم خالی میشود… این ماجرا را تعمیم بدهید به دوستی، در دوستی هیچوقت زیاد از حد پیش هم نباشید، زیرا ویژگی هایتان تمام میشوند… تمام شدن از این باب که دیگر آنقدر تکرار میشوند که انگار از اول وجود نداشته اند. مغز شما سازش می یابد، حتی با ویژگی های فردی که دوستش دارید.

کمیابی نه تنها باعث بی اعتباری هر چیز جدیدی میشود، بلکه احتمالا باعث تخریب ساخته های قبلی هم خواهند شد.

ارزش گذاری

برگردیم به ارزش گذاری. از قرار معلوم این مفهوم یکی از مفاهیم مهم در اقتصاد است. فرض بگیرید بهای چیزی کمتر از آن چیزی باشد که افراد حاضرند برای آن بپردازند؛ این “چیز” ارزنده است… و برعکسش، این چیز باد شده است… آدم های ارزنده و بادشده در زندگی فراوانند. براورد ها و تخمین های ما معمولاً کم اشتباه نیستند… ولی چیزی که مهم است این است که بالاخره تعادل به بها بر میگردد… سعی کنید در ارزش گذاری خودتان جوری عمل کنید که بین چیزی که هستید و چیزی که فکر میکنند هستید، خیلی فاصله نگیرید. حتی اگر توانستید کمی در محدوده ارزندگی باشید. این ارزندگی با کمیابی به دست می آید…

این کمیابی و کامیابی را زده ام بر سر در مغزم، تا هر از گاهی که گذرم آن‌طرف‌ها افتاد؛ نگاهم به آن بخورد…

 

 

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها