پسر، موش کور، روباره و اسب!
حدوداٌ سی دقیقه بود. با خواهرم در تلویزیون دیدیم و بنا بر مقتضیات خواهرِ هفت سالهام، دوبله! احتمالا این دوبله دیدن اثر قابل توجهی در چیزی که الان مینویسم خواهد داشت ولی به هر حال برداشتی بود که از فیلم کردهام.
این روزها فضای اینستاگرام – علی رغم فیلترینگ جانانه – پر است از تکه های فیلمِ “پسر، موش کور، روباه و اسب”. تکه هایی یک دقیقه ای که آدم را به وجد میآورد. جملات عمیق، همراه آن تصویرهای خاص که نه شبیه انیمههاست و نه شبیه کارهای آمریکایی.
همینجا بگویم که فیلم به نظرم فیلم عمیقی است تکه هایی بسیار اثر گذار دارد. احتمالا گروه سنی این انیمیشن هم چیزی در حدود همان 7-8 سال است. اما نباید انتظار داشت که تمام پارامترهایی که مخاطب بزرگسال از یک اثر سینمایی انتظار دارد را با موفقیت پاس بکند.
نقاط قوت فیلم را گفتم. همین اولش هم بگویم که به نظرم با توجه به اینکه 30 دقیقه است، ارزش دیدن دارد. نکات خوبی هم در فیلم هست که ممکن است جالب و گیرا باشد. اما این کارتون از یک ضعف بزرگ رنج میبرد آن هم نبود انسجام است. جملات مفهومی-فلسفی در کارتون حدود هر 3 دقیقه تکرار میشوند. انگار دیالوگ ها جدا از هم نوشته شده و سپس به هم ربط داده شده اند. انتقال چنین مفاهیمی در یک اثر نیاز به زمینه سازی دارد. در فیلم این دیالوگ ها ناگهان پرتاب میشوند. فیلم نمیتواند بین دیالوگ ها چسب برقرار کند.
فکر میکنم یکی از دلایل این اتفاق اقتباسی بودن آن از کتابی با همین نام باشد. در کتاب شاید نیاز نباشد که برای هر دیالوگ فضا را آنقدر که در پرده سینما باید، آماده کرد. به هر حال این ضعف عمده ای بود که در این 30 دقیقه ما شاهدش بودیم.
کار، کار زیبایی است. تصاویر هنرمندانه، لحظه های عمیق و دلچسب کم ندارد. فقط کمی از انسجام رنج میبرد که در 30 دقیقه شاید مشکلی ایجاد نکند.
این نبود تفکر سیستمی و کلنگر همه جا مشکل ایجاد کرده است!