مروری بر کتاب “و کسی نمیداند در کدام زمین می میرد”
اولش که کتاب را شروع کردم با این فکر که نام نویسنده اش الیاس است کتاب میخواندم. طبیعی بود کسی که اول از نپال سر در بیاورد و بعدش افغانستان و از سفرش با یک کوله برایمان کتاب بنویسد طبق عادت و کلیشه های جنسی ما باید آقا باشد. چند صفحه که رفتم جلو شک کردم. جلد کتاب را دوباره دیدم…
کلا هرچیزی که نشر اطراف چاپ میکند قابلِ تامل است. از آن نشر هایی است که ندید میتوان کتابش را گرفت و شروع به خواندن کرد و دانست که امیدش، نا امید نخواهد شد.
کمی بیشتر از کتاب و کسی نمیداند در کدام زمین می میرد
کتاب در بخش هایی سهم بیشتر را به روایت مکان اختصاص میدهد و در بخش های بیشتری شبیه درد و دل است. درد و دلی که نه به صورت ناگهانی، بلکه از همین روایت از مکان ها و انسان ها بر آمده است. تمرکز کتاب بر گفتن جزئیات سفر و آثار باستانی و… نیست. هدف نویسنده همراه کردنِ ما به ذهنِ خودش است. ذهنی که از قضا در (با) سفر فعال شده است.
با خواندن چند صفحه از کتاب متوجه میشوید که چرا پشت صفحه نوشته شده است که این کتاب سفرنامه است و سفرنامه نیست…
پیش از شروع کتاب جمله ای از ابن بطوطه میبینی:
سفر در هزار مکان غریبه به تو خانه میدهد، سپس چون غریبه ای تو را در سرزمین خودت رها میکند
ابن بطوطه
و نویسنده مجدد در “دوان” یاد آورش میشود. قسمتی از کتاب که جزو دوست داشتنی ترین روایت های این کتاب بود. کتاب 15 روایت دارد. روایت هایی که برخلاف آنچه از جلد بر می آید همه اش در خارج از کشور رقم نخورده است. 7 روایتش در ایران است… نویسنده از دوان و دماوند و سبزه بید و طالقان و پارسیان و هرمزگان میگوید و چه خوب از عهده اینکار بر آمده است.
کتاب در صفحاتی واقعا هیجان انگیز میشود. دوست داری بدانی یک دختر با یک کوله پشتی از جنگل های ایروان چگونه خود را می رهاند. یک جاهایی احساس همدلی میکنی؛ یک شیر زن دست تنها چگونه زندگی اش را متحول میکند. یک جاهایی حرص میخوری؛ از افکار نویسنده.
اولین بار بود که درباره هیچ هایک میخواندم. مصاحبت با آدم هایی که غریبه اند، سفر با مقصد نامعلوم… همه اینها را نویسنده نه کاملا سفید که اتفاقا کاملا واقعی تصویر میکند.
قالب داستان سرایی برخی فصل ها جالب است. به صورت چرخشی یک مفهوم را بیان میکند و دوباره فلش بک میزد و توضیح میدهد.
صفحات انتهایی کتاب بسیار زیباست… مرکب ماهی نصفه و نیمهی شناگر!
کتاب جوری نوشته شده که آدم دلش میخواهد همین الان کوله پشتی اش را بردارد و هیچهایک کند. بزند به دل جاده، سوار کامیون شود و به مقصدی نامعلوم سفر کند…
البته که نویسنده در بخش هایی از کتابش مسائلی را مطرح میکند که شاید همه را با خودش همراه نکند. جاهایی احساس کنی که “زیاده روی میکند”، “اینطور ها هم که میگوید نیست”، “چقدر سیاه” یا… اما مطلقا نمیشود با کل مجموعه احساس همدلی نکرد. من که مرد هستم هم با توصیفاتش از زنان، سختی ها و احساست زنانه همراه میشوم. طبیعتا در این صد و پنجاه صفحه احساست متفاوتی را تجربه خواهید کرد و همین تعدد تجربه یعنی کتاب کار خودش را کرده است… این کتاب واقعا کار میکند.
درباره کتاب میشود زیاد صحبت کرد. اما هیچکدامش جای لذتِ خواندن را نمیگیرد. توصیه اکید میکنم که کتاب را تهیه کنید و بخوانید. (سفارش اینترنتی کتاب و کسی نمیداند در کدام زمین می میرد از نشر اطراف)https://atraf.ir/
مشخصات کتاب:
و کسی نمیداند در کدام زمین می میرد
نویسنده: مهزاد الیاسی بختیاری
چاپ سوم
قیمت 182 هزار تومان
انتشارات اطراف
150 صفحه
مهزاد الیاسی را پس از تمام کردن کتابش در اینستاگرام دنبال کردم. به نظرم شما هم بعد از خواندن کتابش این کار را انجام بدهید… بگذارید بدون سوگیری وارد کتاب بشوید و خودتان شخصیت خواننده را بجویید.