مسیر یادگیری خط معلی
منوی دسته بندی

چرک نویس 26 شهریور الی …

امروز که داریم این متن را می‌نویسم عصرگاهِ 26 شهریور ماه سال 1401 هجری شمسی است. امروز مصادف شده است با اربعین حسینی، 20 صفر 1444. نمیدانم نوشتنش تا کی طول بکشد و اصلا چیز منسجمی از آب در می‌آید یا نه.

امروز 2 مهر است. دارم دستی میکشم بر آنچه تا کنون نوشته ام. خیلی چیز متحد و هم راستایی نیست. بیشتر جنبه تخلیه ذهنی دارد. نه متن علمی است و نه فکر زیادی پشت آن خوابیده است. صرفا معتقدم نوشتن -ولو چرک نویس-و منتشر کردنش مزایای زیادی دارد. احتمالا دوباره رونوشت به این نوشته بزنم و آن را اصلاح بکنم، شاید بخش هایی را مجددا نوشتم و در نوشته ای جداگانه منتشر کردم. فعلا برنامه خاصی ندارم. حال این روزهایمان خیلی حساب و کتاب ندارد. این وبسایت هم از این ماجرا مستثنا نیست.

امروز که دارم این متن را ادامه می‌دهم برابر است با 31 ماهِ مذکور. امشب از حوالی ساعت 6 اینستاگرام فیلتر شده است. تلگرام نیز با اختلال مواجه بود. الان یعنی 8:08 شب است؛ تلگرام دارد کار میکند(علی القاعده به ضرب پروکسی!). احتمالا این کار کردنش هم مقطعی است… اینگونه که بر می آید داستان به قطعی اینترنت مانند 3 سال قبل نیز برسد. ان‌شاءالله که نرسد.

دیروز دختری از میان ما رفت، دختری که احتمالا فکرش را هم نمیکرد که روزی اسمش اینچنین بپیچد. ای کاش روند حوادث هم به گونه ای پیش نمیرفت که اینگونه شود.

آمار مرگ و میر روزانه چند وقتی میشود که توسط سازمان ثبت احوال منتشر نمی‌شود. در سال گذشته (1400) چیزی در حدود 530.000 نفر فوت کرده اند. اگر این عدد را به روز در بیاوریم به عددی در حدود 1400 مرگ در روز میرسیم. برخی مرگ ها برای ما معنای بیشتری از این اعداد دارند. همه ما رفتگانی داریم؛ میفهمیم که دارم در خصوص چه صحبت میکنم. چه میشود که مرگ یک دختر اینچنین صدا به پا میکند؟

قضیه هویج و چماق، بازدارندگی زور

برخی میگویند زور بازدارنده نیست، برای یک معضل اهرم زور (چماق) کارآمد نیست. از آنطرف دیگر افراد میگویند چطور پلیس با زور میتواند محیط را کنترل بکند.

این دعوا را احتمالا مانند من در جاهای مختلف زیاد شنیده اید. برای خود من واقعا یک سوال بوده است که اهرم زور کار میکند؟ تا کجا کار میکند؟ و از این دسته سوالات.

من دوست دارم در این خصوص فرضیه بتراشم. نمیدانم مشابه این تصویر قبلا آورده شده یا نه. ولی از آنجا که چیزی در حدود 8 میلیارد انسان بر روی این کره خاکی زندگی میکند؛ احتمالا حرفم تکراری است. اگر مشابه این حرف را پیدا کردید برایم بفرستید تا استنادش را اضافه بکنم.

اجداد ما را در غار یا در زمین کشاورزی تصور بکنید. هنجار شکنی در آن زمان احتمالا شیوه های مختلفی داشته است. از هنجار شکنی های سنتی (به دین و مذهب و آداب و رسوم) گرفته تا هنجار شکنی‌های آسیب‌زا (غارتگری یا …). برخی از این هنجار شکنی ها احتمالا به گروه ضرر میزدند و برخی دیگر صرفا باعث خروج از دایره می‌شدند. مفهوم یکسان سازی در این مدت زیاد دست به دست شده است. از دکتر علیرضا امتیاز این ماجرا را بیشتر از دیگران شنیده ام (کاری با دیگر عقاید امتیاز ندارم، در این مسئله تا حدودی با او همراه میشوم). پس هنجار شکنی ها را به دو دسته یعنی: 1) سنتی 2) آسیب‌زا، تقسیم بندی میکنیم. هر چه پیش میرویم در هم تنیدگی این دو موضوع به مراتب بیشتر میشود. برخی از اعمال آسیب‌زا مثل دزدی، دروغ، حتی پوشش… به سنت گره میخورد، و یکسان سازی در اکثر مفاهیم وارد میشود.

یک نکته که ما را در امر چیستی هنجار کمک میکند بررسی هنجار ها در بستر زمانی خودش است. شاید نکته دوم که از اولی تند تر و شاید ناپخته تر باشد این است که باید تفاوتی بین هنجار و مسائل دینی قائل شد.

خطای “شما که … چطور آنجا …”

ابتدای امر بر خودم لازم میدانم که یکبار دیگر به خودم یادآوری بکنم که اگر جمله ای از طرف هر فردی در هر جایی از دهان کسی خارج شد بر خودم لازم بدانم که به او متذکر بشوم که بر سر چه دیگی ایستاده و دارد آن را هم می‌زند. شما که برای اکراین . . . چطور برای یمن . . . / شما که برای مهسا امینی . . . چطور برای . . . / شما که برای رییس جمهور x . . . چطور برای y . . . / همین فرمول را بگیرید و جلو بروید. قصد گوینده شاید لزوما مچ گیری نباشد ولی گفتن این ترکیب ملاحظاتی دارد که باید بررسی بشود.

  1. سیاست دوگانه: این ترکیب را به کار میبریم تا به فرد مقابل بفهمانیم که سیاستی که پیش گرفته است انتخابی و دوگانه است. مثالی بزنم: اگر گروهی برای جرج فلوید حتی در مراسم های بزرگ هم متلک به غرب می انداختند چطور در این زمینه ساکت شده اند. به نظر میرسد حرف نادرست نیست. حرف به اتخاذ سیاست دوگانه اشاره دارد. به مخاطب این انگ را میزند که تو آنجا که به صلاحت باشد در بوق و کرنا میکنی و آنجا که به ضررت هیچ نمیگویی.
  2. خطای همه یا هیچ: اگر پذیرفتیم که سیاست دوگانه وجود دارد ولی خطر دام دیگری تهدیدمان میکند و آن هم اشتباه همه یا هیچ است. بر فرض که من برای فلسطین واکنشی نشان ندادم، آیا این ماجرا باعث میشود که برای افغانستان ابراز همدردی نکنم؟
  3. پس نگری و پیش نگری: چیزی که در دو نکته بالا مستتر است زمان است. اگر اتفاقی در حال حاضر رخ داده است و ما قبلا برای اتفاقی مشابه یقه پاره کرده ایم باید کمی تامل کرد که چرا در این رویداد واکنش مشابهی نشان نداده ایم. احتمالا هر طرف جواب ها و توجیهاتی بر این منظور داشته باشد. ولی دست به یقه شدن با کسی که در حال حاضر کاری نکرده است منطقی به نظر میرسد. در مثالی دیگر کسی را تصور بکنید که میگوید شما که برای اوکراین این کار را کردید چطور برای یمن اینگونه نکردید. اینجا زمان سوال به گذشته بر میگردد. جایی که دیگر نمیتوان تغییرش داد. برفرض که من در گذشته کاری را به درست یا به غلط انجام نداده باشم. آیا توجیه گر این است که در حال حاضر در سمت درست نایستم؟ در حال حاضر موضع گیری میکنم ولی میتوانیم در خصوص واکنشم در گذشته با هم سخن بگوییم. پس امر مهم در تبیین این ماجرا “شما که… چطور آنجا …” زمان است.

مفهوم کنشگری:

کسانی که مرا از نزدیک میشناسند احتمالا یکی از کلماتی که بعد از شنیدن نام من برایشان تداعی میشود “بحث کردن” است. من بحث کردن را دوست دارم. به نظر خودم خوب بحث میکنم. قبلا کمی این ماجرا بوی پرخاش نیز داشت. بعد از بازخورد هایی که گرفتم سعی کردم کمی پیچ حرارت بحث را به پایین بپیچانم. نمیدانم تا چه حد موفق بوده ام؛ ولی به نظر میرسد از آن سطح پرخاش کمی کاسته شده است…

در جامعه ای زندگی میکنیم که بنا بر شرایط، روزانه در موقعیت های بحث برانگیز زیادی قرار میگیریم. گاهی بدون اینکه مطالعه جامعی از قضیه داشته باشیم صحبت را ادامه میدهیم. گاهی با مشتی از میس اینفو کار را پیش میبریم. گاهی هم چیزهایی خوانده ایم یا دیده و شنیده ایم. بعضی از ما بحث کردن را دوست داریم. بعضی از آن بیزاریم.

معمولا در بحث قرار نیست کسی از عقیده اش برگردد. اگر کارمان را درست انجام بدهیم شاید جرقه ای در ذهن طرف مقابل بزنیم و نه چیزی بیشتر. میدان بحث بیشتر جایی برای عرضه اندام است تا چیز دیگر.

دارم پراکنده نویسی میکنم و نمیدانم تا کجا این ماجرا ادامه داشته باشد.

مجازی:

امروز که کار بالا گرفته است برخی کرکره حجره اینستاگرام خود را پایین کشیده اند. برخی اعتراض میکنند. برخی ماله به دست صفحه به صفحه میچرخند. بعضی طرح روشنفکری در ذهن دارند و دم از صلح میزنند. برخی از بالا تا پایین اعتقاد مردم را شستشو میدهند. یکسری فحش میدهند. البته… اکثرا حرص میخورند. یا موافق‌اند یا مخالف‌اند یا نمیدانند کجای این قافله ایستاده اند.

حقیقت ماجرا این است که من بنا بر دیدگاه دکتر میلاد صادقی خیلی از مسائل را تعادلی میبینم. یک تعادلی وجود دارد، هر چقدر بیشتر از این تعادل فاصله بگیریم با هزینه بیشتری به تعادل باز خواهیم گشت. اوضاع امروز ما هم همین است، خیلی از تعادل فاصله گرفته ایم. میشود به تعادل برگشت و هزینه زیادی نداد؛ ولی سخت است. هم نیاز به اقدامات بالا به پایین دارد (که بعید است صورت بگیرد) و هم نیاز به همدلی توده ای دارد که آن هم نشدنی است.

اما فعالیت در مجازی (در این وضعیت) خوب است یا نه؟

خیلی سر راست بگویم. به نظرم خوب است. کمترین حسن این ماجرا این است که دیگران را پیدا میکنیم. کنشگری لزوما نباید به خیابان بکشد. این کنش سطح دارد. هر کس بنا بر بهایی که میخواهد بپردازد میتواند کنش داشته باشد. خود من هیچگاه جرئت این ماجرا را ندارم که کار را حقیقی بکشانم. حتی احتمالا جرئت انتشار این متن را در وبسایت نیز نخواهم داشت.

حقیقی: اعتراض جرئت میخواهد. من ندارمش. امروز (سیِ شهریور 1401) دو مطلب خواندم یکی از علی آردم و دیگری از محمد فاضلی. آردم میگفت آن هجم اعتراض گسترده در دهه 40 و 50 به دلیل این بوده که مردم مجالی برای اعتراض نداشتند. این ماجرا هر چقدر سفت تر گرفته بشود روزی با قدرت بیشتری به بیرون درز میکند. همان قضیه تعادل و عدم و تعادل و…

محمد فاضلی میگفت از مسئولین میپرسم آیا در این نظام ساختاری راهکاری برای مصالحه و اعتراض وجود دارد یا لزوما هر اعتراضی به شیوه امنیتی خاموش میشود؟

این دو حقیقت به نظر میرسد فهمی شاید کامل تر نسبت به روند ها به ما بدهند. مردمی که جایی برای بیان خواسته خود ندارند، ابراز فردیت در آن به رسمیت شناخته نمیشود و… این مردم روزی به مانند همان دیگی که زیرش روشن است و درونش پر از آب و از قضا فردی بر روی در آن نشسته است و آن را به زور نگه داشته است؛ به مانند همان طغیان خواهند کرد. علی القاعده هرچقدر فشار بیشتری بیاورید، روزی جواب فشار آنگونه که نباید داده میشود.

از فردی دیگر امروز (هنوز همان 31 شهریور 1401 است) خواندم که میگفت: نحوه امتیاز دهی در یک حکومت کارا به شیوه الاکلنگی است. امتیاز میدهد و امتیاز میگیرد. مردی به خیابان میریزند، تجمع میکنند و دولت امتیاز میدهد. این ماجرا دو سویه ادامه می یابد. ولی در یک حکومت توتالیتر این ماجرا به جای الاکنگ به مانند نردبان است. هرچقدر مردم فشار بیشتری آورند و امتیاز بیشتری بخواهند، حکومت نیز فشار بیشتری می آورد و این ماجرا درست مانند یک چرخه بازخورد معیوب پیش میرود. اینگونه بر می آید که با همان قضیه تعادل به طرز تساعدی از تعادل دور میشویم. و همانطور که گفتم هر چقدر بیشتر از تعادل دور شویم، برگشت درد بیشتری خواهد داشت؛ ولو آن را دوست نداشته باشیم.

حقیقت

جرئت: هر کسی میتواند انتخاب بکند که چقدر حاضر از کنشگر باشد. شاید انتخابش ساکت بودن باشد. شاید انتخابش حرف زدن باشد. شاید دوست داشته باشد وارد عمل بشود. در هر صورت هر کسی انتخاب میکند که چه کاری انجام بدهد. چه بهایی را بپردازد و چه چیزی را بدست بیاورد.

بها:

هزینه:

مخرج مشترک: این جمله که ببین دشمن چه میکند شما برعکسش را انجام بده در یک نظام کاملا ساده و بدون پیچیدگی نیز احتمالا خطای بسیاری دارد چه برسد به سیستمی به پیچیدگی دنیا و سیاست. باید درک کرد که لزوما اگر کسی یا کشوری یا سیستمی به فکر سود و منافع خودش بود به این معنی نیست که منافع ما در خطر است. یا اگر دشمن از یک موضع گیری احساس خرسندی کرد این دلیل خوبی نیست که آن کار غلط یا درست است. در هر جنبش جدی ملی طیف های زیادی مشغول کنشگری بوده اند. به انقلاب مشروطه، صنعت ملی شدن نفت، انقلاب جمهوری اسلامی و… که نگاه کنید لیستی بلند بالا از موضع گیری های مختلف حزب های مختلف و کشور های مختلف را میبینید که به ظاهر شاید حتی دشمنی آشکارا به این مرز و خاک داشته اند ولی در جناح درست و به نفع کشور ایستاده اند.

طبقه متوسط: وام گرفته از برنامه “شیوه”. انقلاب اسلامی برای طبقه متوسط فکری نکرده است. دایره انقلاب روز به روز تنگ تر میشود و افراد از دایره بیرون می افتند. طبقه متوسط چه از لحاظ ایدئولوژی و چه از لحاظ اقتصادی بدون برنامه به کناری افتاده است. انقلاب اسلامی برنامه ای برای برخورد درست با طبقه متوسط ندارد. پا را کمی فراتر بگذارم؛ انقلاب اسلامی چه برنامه ای برای پرداختن به نظری به غیر از نظر گفتمانش دارد؟ زور؟ ترعیب؟ تفرقه اندازی؟ راه مسالمت آمیزی را به رسمیت میشناسد؟ در این چند ساله اصلا امتیازی هم به مردم داده اند؟ حقیقت ماجرا این است که وقتی انقلاب تبدیل به یک امر دینی شد و پذیرفتید که انقلاب یک امر دینی حقیقی است؛ آنگاه دیدی به غیر از این رسمیت ندارد. حتی اگر اکثریت آن را بگویند. من خودم متوجه نمیشوم که انقلاب کجای طیف ایستاده است. صرف تجمع اعتراضی

داشتم ارباب حلقه ها رو میدیدم به این فکر کردم که چرا فرمانده ها توی خط مقدم بودند. شاید یکی از دلایلش این باشه که صداشون به لشکر برسه. وقتی ابزار رسیدن صدا و شنیدن به اون کنده یا اینکه نمیتونه درست برسه باید فاصله رو کم بکنی.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *