مسیر یادگیری خط معلی
منوی دسته بندی

دایره

دایره

مطابق نوشته های پیشین این نوشته هم بدون دخل و تصرف نقل میشود…

انسان‌ها در دایره زندگی می‌کنند. دایره‌ها قوی ترین حصارها هستند… هنگامی که می‌خواهند کسی را اعدام کنند با طناب، کسی را دستبند بزنند با فلز. مهم نیست جنس چه باشد، مهم شکلش است. این است قائده‌ی دایره‌ها…

ما در عصر ارتباطات در دایره‌هایی کم و بیش مثل هم هستیم؛ گاه بزرگتر و گاهی کوچکتر ولی کلیت یکسان است. غالبا دایره‌ها را افراد دیگری برایمان می‌کشند. از این دایره‌ها هیچ‌جا پیدا نیست و هر کس فکر می‌کند که تنها طرز دید درست اوست. همه باید مثل او فکر کنند و خلاصه آنها دانای کل هستند. همه اینگونه‌اند…

دایره‌ها تمام زندگی ما هستند خطوطِ فکریِ ثابتِ تکرار شونده؛ در بعضی زمینه‌ها کم‌رنگ، در بعضی پررنگ، بعضی کوچک یا بالعکس…

این زندگیِ دایره‌وار است که دید ما را نسبت به هر اتفاقی تک بعدی می‌کند. بسیاری از مخالفت ورزیدن‌ها، افراط‌ها و تفریط‌ها و توهم‌های ما به خاطر همین دایره‌هاست…

باید بیاموزیم که هم دو به علاوه‌ی سه جوابش پنج می‌شود و هم چهار به علاوه‌ی یک. برای هر چیز که در آن انسانی دخیل است جواب واحد معنا ندارد. یک چیز در عین حال نه سیاهِ سیاه است و نه سپیدِ سپید. این دایره‌ها در آخر منجر می‌شودند به * بت *…

از زندگی خود بیرون بیاییم، با زندگی کردن به‌جای دیگران، با دلسوزی و محبت و ایثار …

زندگی کردن به جای دیگران به این معنی نیست که برای آن‌ها تصمیم بگیریم. برای اینکه بجای آنها در ذهنمان تصمیم بگیریم، خود را در موقعیتشان قرار دهیم و…

کتاب بخوانید، تاریخ را ورق بزنید؛ خلاصه اینکه درس بگیرید…

(برداشتی آزاد از سخنرانی الیف شافاک در TED)

عکس از آن روزهاست.

 

دایره

کلانتر

عجب غلط املایی بدی! علی القاعده، قاعده درست است… شما ببخشید. سخنرانی شافاک را یادم نمی آید، چه برسد به اینکه برداشت از آن سخنرانی را از کجایش در آورده باشم. از شافاک کتابش را یادم می آید که وقتی کلاس دهم بودم در راه خانه (ترکیبی از انتظار، اتوبوس و پیاده روی) ملت عشق را گوش میکردم. کتاب صوتی اش را از طاقچه خریده بودم و در راه گوشش میدادم. اگر اشتباه نکنم 24 ساعت بود، آن زمان یا هنوز قابلیت افزایش سرعت را اضافه نکرده بود یا من نمیدانستم چنین قابلیتی را دارد. به هر حال 24 ساعت گوشش دادم، فکر کنم حدودا دو ماه شد. اولش خوب بود، میانه اش زیبا شده بود و انتهایش به شدت برایم نچسب بود. فانتزی بود، حال و هوای تینیجر های آمریکایی را داشت تا داستان دو آدم حدودا 40 ساله. در هر صورت 24 ساعت گوش ما رفیق قلم شافاک بود.

حرف متن دایره تقریبا مشخص است، میگوید دایره ها (حصار هایی که دیگران کشیده اند) زندگی را غیر واقعی میکنند. دایره ها را بشکن… میگوید زندگی انسان جواب واحد ندارد. مرا یاد درس تفکر سیستمی در متمم می اندازد، در یکی از ریز درس هایش به نقل از راسل اکاف میگوید:

وقتی تحلیل‌گری در یک جامعه، معتقد است برای یکی از مشکلات اجتماعی، یک دلیل اصلی وجود دارد، قبل از شنیدن حرف‌های او، میدانم که با تحلیلی سطحی و نادرست مواجه خواهم بود.

راسل اکاف

تجربه ام از متمم را حتما در پستی مینویسم. زمانش احتمالا میشود بعد از اینکه این سری از سیاهه های سفید تمام شد.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *